۲۶ سالمه و همسرم ۲۹ تقریبا ۴ سال و نیمه ک ازدواج کردیم . یکسال بعداز ازدواجمون شوهرم ی دعوای بدی با خانوادم گرفت و کلا قطع رابطه کرد و ب من هم گفت بین من و خانوادت یکی رو انتخاب کن..
. من بخاطر اینکه شوهرم آروم کنم و ب امید اینکه بعد از عصبانیت آروم میشه و همه چیو فراموش میکنه قبول کردم ولی نمیدونستم که این عصبانیت ادامه پیدا میکنه و حدود یک سال و نیم من را از دیدن پدر و مادرم محروم کرد و هیچ رابطه ای با آنها نداشت بعد از این مدت با گریه و التماس و خواهش و قهر و به هر حال به هر روشی کمکم دوباره رابطه ها شروع شد ولی سرد.البته از جانب همسرم چون خانوادم هیچ وقت حتی ب روی خودشونم نیاوردن و همیشه خوب بودن. الان دو سال و نیم از این موضوع میگذره ولی همسرم هیچ وقت با دلخوشی نیومده خونه پدرم همیشه بعدش یه تشنج ایجاد کرده بین خودم و خودش الانم که چند وقته میگه اصلا دوست ندارم بیام خونتون حتی دیشبم که من خونه پدرم بودم به انتظار اینکه شام میاد و مادرم کلی تدارک دیده بود اومد دنبالم و گفت نه شام نمیمونم و منم شام نخورده باهاش برگشتم و هر چقدر هم پدر و مادرم اصرار کردند که بمونین شام رو بعد برید قبول نکرد. مطمئنم دلشون شکست تو ماشینم کلی سرم داد زد که اصلا دلم نمیخواد خانواده تو ببینم با چه زبونی بهت بگم وقتی میبینمشون دوست دارم خفه شو ن کنم حالم ازتون بهم میخوره من هیچ دلخوشی ازشون ندارم و هر چقدر دلیل ازش می خوام دلیل قانعکنندهای نداره که بهم بده من دیگه نمیدونم چیکار کنم با اینکه باردارم هستم و دیشب تا حالا یه ریز گریه می کنم حالم بده میگه من تو رو منع نمی کنم که بری ولی خودم دوست ندارم بیام و تو اصرار تو باعث میشه دوباره درگیریهای دعوای جدید شروع بشه و من منتظر این موقعیت هستم که تشنج ایجاد بشه و یه دعوای دیگر راه بندازم پس به نفع خودته که فعلاً اصرار نکنی که من به اونجا بیام به همین رفتن خودت بسنده کند تا بدتر از این نشده و این هم بدون اگه تو خونوادت عروسی و جشن باشه یا غمی بشه من نمیام و حتی عروسی برادرات دوست ندارم و نمی ذارم که بری...از اون لحظه به بعد قلبم شکسته فکر می کنم اگه داداشم ازدواج کنه و من نرم چی میشه از اینکه پدر و مادرم اینقدر دوستش دارن بهش احترام میزارن ولی هیچ وقت نمی خواد خوبیها را ببینه و مدام دنبال سوژه و بهونه میگرده ک ایراد بگیره ...مادرت اینکارو کرد.... اونطور گفت ..... من نمیدونم باید چیکار کنم واقعا دارم کم میارم و داغونم